رمان{عشق سیاه و سفید}
❀ⓟⓐⓡⓣ¹²²❀
همونجوری که لباس عوض میکردم... نزدیک ایینه شدم... گردنمو نگاه کردم.... واقعا کبود شده بود.... خیلی کبود... من اینو چجوری بپوشونم؟!.... سعی کردم برای فردا جلو مردم لباس یفه دار بپوشم تا معلوم نشه.... ـ،،خلاصه لباس پوشیدمو زدم بیرون..... دیدم جونگ سو پیراهنشو دراورده... و دراز کشیده...
و تا وقتی من اومدم چشماشو باز کرد... منم تا چشمم به بدنش افتاد سریع دستمو گرفتم جلو صورتم...
جونگ سو: به به خوشتیپ من...
نونا: جونگ سو این چه وضعشه؟ لباست کو؟!
جونگ سو: من زیا سرمایی نیستم... بیشتر وقت ها واقعا از گرما میمرم....
نونا: اها... سریع لباسایی که دستم بودو گذاشتم کمد... و رفتم سمت تخت... با نگاهی که پایین بود... نشستم رو تخت... و بعد دراز کشیدم.... تا وقتی دراز کشیدم دستی منو کشید سمتش.... تا وقتی نگاه کردمو نگام به بدن لخت جونگ سو افتاد منو فرو برده بود تو سینش.... منم ترس رفت تو وجودم....
نونا: ج.. جونگـ.. س...
جونگ سو: شیش.... بخواب کوچولو....
با صدای بمو ارامش بخشش داشت خوابم میبرد... دستشو کشید رو سرمو بین موهامو نوازش میکرد... بوی تنش... خیلی خوب بود... منم اروم اروم خوابم برد...
(در اتاق کیونگو ا/ت چه میگذرد؟!😐😂)
ا/ت: اوفف کیونگ خوابم نمیاد.... اههه...
کیونگ: منم... همش به خاطر اینه که زیادی خوابیدیم...
ا/ت: خوب حالا چه غلطی کنیم؟!
کیونگ: بیا فیلم ببینیم... تو گوشیه من...
ا/ت: خوب چه فیلمی....؟!
کیونگ: چه نوع فیلمی تو دوست داری!!؟
ا/ت: عاممم.. خب... ترسناک... ماجراجویی... عاشقانه...
کیونگ: خوب یکیشو بگو...
ا/ت: ترسناک..!
کیونگ: عالیه منم دوست دارم!
ا/ت: خوب سرچ کن بریم ببینیم...
کیونگ: باشه...
خلاصه کیونگ یه فیلم ترسناک سرچ میکنه... اپلودش میکنه و دراز میکشن رو تختو پتورو میکشن رو خودشونو کنار هم نشستن... و منتظر اینن که فیلم شروع بشه...
ا/ت: عااا شروع شد..
کیونگ: اره...
فیلم شروع میشه... و با لذت و هیجان دارن نگاش میکنن... که قسمت های جالبش میرسه..
ا/ت: کیونگ!
کیونگ: بله بیب؟
ا/ت: من عاشق فیلم ترسناکم... ولی فک کنم.... فک کنم این فیلمرو جنا خودشون ساختن...
کیونگ: ببینم.... بیبی من ترسیده؟!
ا/ت: نخیرم.... همینجوری گفتم... فیلمتو ببین....!
کیونگ: خب... باشه(زیر لب میخنده)
تا اینکه اون قسمت جالب فیلم که باید بیاد... میاد.... ا/ت خودشو پشت شونه های کیونگ قایم میکنه...
ا/ت: واییی.... این چی بود دیگ؟؟
کیونگم که همواره داره خنده های با تصویر ولی بی صدا میکنه....
کیونگ: تو گفتی نمیترسی ک!!!
ا/ت: اوففف.... باشه بابا تسلیمم... یکم میترسم... ولی عاشقشم...
بعد کیونگ قیافشو عین لولو خور خوره ها میکنه... و به ا/ت نگا میکنه...
ا/ت: عححح کیونگ نکن دیگه.... ترسناک شدی!!
(خوب بچه ها فک کنم خیلی منتظر بودید رابطه ی کیونگو ا/ت خوب بشه... چرا دروغ بگم خودمم منتظر بودم😂
همونجوری که لباس عوض میکردم... نزدیک ایینه شدم... گردنمو نگاه کردم.... واقعا کبود شده بود.... خیلی کبود... من اینو چجوری بپوشونم؟!.... سعی کردم برای فردا جلو مردم لباس یفه دار بپوشم تا معلوم نشه.... ـ،،خلاصه لباس پوشیدمو زدم بیرون..... دیدم جونگ سو پیراهنشو دراورده... و دراز کشیده...
و تا وقتی من اومدم چشماشو باز کرد... منم تا چشمم به بدنش افتاد سریع دستمو گرفتم جلو صورتم...
جونگ سو: به به خوشتیپ من...
نونا: جونگ سو این چه وضعشه؟ لباست کو؟!
جونگ سو: من زیا سرمایی نیستم... بیشتر وقت ها واقعا از گرما میمرم....
نونا: اها... سریع لباسایی که دستم بودو گذاشتم کمد... و رفتم سمت تخت... با نگاهی که پایین بود... نشستم رو تخت... و بعد دراز کشیدم.... تا وقتی دراز کشیدم دستی منو کشید سمتش.... تا وقتی نگاه کردمو نگام به بدن لخت جونگ سو افتاد منو فرو برده بود تو سینش.... منم ترس رفت تو وجودم....
نونا: ج.. جونگـ.. س...
جونگ سو: شیش.... بخواب کوچولو....
با صدای بمو ارامش بخشش داشت خوابم میبرد... دستشو کشید رو سرمو بین موهامو نوازش میکرد... بوی تنش... خیلی خوب بود... منم اروم اروم خوابم برد...
(در اتاق کیونگو ا/ت چه میگذرد؟!😐😂)
ا/ت: اوفف کیونگ خوابم نمیاد.... اههه...
کیونگ: منم... همش به خاطر اینه که زیادی خوابیدیم...
ا/ت: خوب حالا چه غلطی کنیم؟!
کیونگ: بیا فیلم ببینیم... تو گوشیه من...
ا/ت: خوب چه فیلمی....؟!
کیونگ: چه نوع فیلمی تو دوست داری!!؟
ا/ت: عاممم.. خب... ترسناک... ماجراجویی... عاشقانه...
کیونگ: خوب یکیشو بگو...
ا/ت: ترسناک..!
کیونگ: عالیه منم دوست دارم!
ا/ت: خوب سرچ کن بریم ببینیم...
کیونگ: باشه...
خلاصه کیونگ یه فیلم ترسناک سرچ میکنه... اپلودش میکنه و دراز میکشن رو تختو پتورو میکشن رو خودشونو کنار هم نشستن... و منتظر اینن که فیلم شروع بشه...
ا/ت: عااا شروع شد..
کیونگ: اره...
فیلم شروع میشه... و با لذت و هیجان دارن نگاش میکنن... که قسمت های جالبش میرسه..
ا/ت: کیونگ!
کیونگ: بله بیب؟
ا/ت: من عاشق فیلم ترسناکم... ولی فک کنم.... فک کنم این فیلمرو جنا خودشون ساختن...
کیونگ: ببینم.... بیبی من ترسیده؟!
ا/ت: نخیرم.... همینجوری گفتم... فیلمتو ببین....!
کیونگ: خب... باشه(زیر لب میخنده)
تا اینکه اون قسمت جالب فیلم که باید بیاد... میاد.... ا/ت خودشو پشت شونه های کیونگ قایم میکنه...
ا/ت: واییی.... این چی بود دیگ؟؟
کیونگم که همواره داره خنده های با تصویر ولی بی صدا میکنه....
کیونگ: تو گفتی نمیترسی ک!!!
ا/ت: اوففف.... باشه بابا تسلیمم... یکم میترسم... ولی عاشقشم...
بعد کیونگ قیافشو عین لولو خور خوره ها میکنه... و به ا/ت نگا میکنه...
ا/ت: عححح کیونگ نکن دیگه.... ترسناک شدی!!
(خوب بچه ها فک کنم خیلی منتظر بودید رابطه ی کیونگو ا/ت خوب بشه... چرا دروغ بگم خودمم منتظر بودم😂
۱۵.۶k
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.